خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد