ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است
روی زمین به عالم بالا رسیده است
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد