گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست