شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو