در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»