هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو