دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز