با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید