روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
زرد اﺳﺖ بهار ﺑﺸﺮ از ﺑﺎد ﺧﺰانی
ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن ﻣﯽﺧﻮرد اﯾﻦ ﺑﺎغ، نهانی
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس