مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست