قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست