سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش