این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما