تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش