اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم