تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟