رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟