آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما