در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما