قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما