بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا كجا دیدم
به هر جایی كه رو كردم، فقط روی تو را دیدم...