شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است