گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است