تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست