چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم