دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!
رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟