آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود