در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود