ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند