ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند