مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند