ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند