سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند