تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند