روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید