هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت