تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت