تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی