دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ای خداوندی که از لطف تو جاه آوردهام
زآنچه بودستم گرفته بارگاه آوردهام...
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش