باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت