آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
یارب نرسد آفتی از باد خزانش
آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را