خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
یارب نرسد آفتی از باد خزانش
آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
گشود جانب دریا، نگاهِ شعلهورش را
همان نگاه که میسوخت از درون، جگرش را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را