میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت