تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت