چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد