شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت