این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت