یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست