گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست