خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین